سیمای زنی در مین جمع


"ما باید سعی کنیم تا راه خودمان را با یک کالسکه زمینی و اسب های غیر زمینی ادامه بدهیم"

 این از معدود دیالوگ هایی است که به نقل از لنی گرویتن (فایفر) در طول رمان 557 صفحه ای "سیمای زنی در میان جمع"  بیان می شود.   

لنی زنی است 48 ساله که روزی هشت نخ سیگار می کشد و داشتن نان تازه ی برشته برای صبحانه، از مسائل مهم برای اوست که حاضر است برای به دست آوردنش حتی ناسزا بشنود. او کم حرف و خجول است. از نظر ظاهری به گونه ای است که در نوجوانی لقب آلمانی ترین دختر مدرسه توسط نازی ها به او داده شده. عاشق رقص و همین طور پسر زندانی اش لو، مشتاق نظاره کردن تصاویر اعضای بدن آدمی و نوازنده ی دو قطعه ی پیانو از شوبرت به صورت بی وقفه و تکراری. مریم باکره را نیز هر شب در صفحه ی تلویزیون خانه اش می بیند هرچند برخی بر این عقیده اند که این تصویر، انعکاس مرموزی از خود اوست که چگونگی آن هنوز بر کسی آشکار نشده. 

 یک رومه نگار که هویتش چندان مشخص نیست و علاقه ی زیادی به سیگار، چای، و کت قدیمی اش دارد در تکاپوست تا پرده از رازهای زندگی گذشته و حال زنی آلمانی بردارد. زنی که تا نزدیک به انتهای داستان یکی دو بار آن هم از دور او را ندیده اما شیفته اش شده است. او برای کسب اطلاعات، با آدم های زیادی نشست و برخاست می کند و شهر به شهر و کشور به کشور رد پای لنی را به دقت دنبال می کند. 

آن چه ما می خوانیم در واقع شرح گزارش رومه نگار است در باب احوالات لنی به نقل قول از اطرافیان و کسانی که او را می شناسند. زنی که به گفته ی یک راهبه ی سابق: وجود دارد و در عین حال وجود ندارد.

با این وجود لنی بهانه است. ما در واقع شاهد ترسیم تصویری از جامعه ی اروپا و به ویژه آلمان قبل و بعد جنگ جهانی دوم هستیم. تصویری که پرده از حقایقی تکان دهنده برداشته و بدون هرگونه بزرگ نمایی یا تحریک رمانتیک گونه ی عواطف، فجایعی باور نکردنی اما غیرقابل انکار را به نمایش می گذارد. از کسب و کار یدن دندان طلای مردگان بگیر تا افتخارات کذب و ریاکارانه ی سرداران و سربازان و همچنین آمیزش های جنسی جنون آمیز و هیستریک ن و مردان بر اثر رعب و فشار روانی  جنگ.    

از سویی دیگر به شکلی واضح ایدئولوژی و اندیشه های سیستم حکومتی فاشیسم، سرمایه داری و کمونیسم توسط نویسنده به چالش کشیده می شود. لنی قربانی تمامی این اندیشه ها و شرایط اجتماعی است که بارها تا لبه ی پرتگاه نابودی پیش می رود اما زندگی اش کماکان به نحوی پیش می رود. او نماد انسانی سرسخت، تغییر ناپذیر و غیرقابل نفوذ است که هیچ اراده ی آهنینی چه از سوی کلیسا، چه حکومت نازی ها، چه جنگ جهانی خانمان سوز و چه حاکمیت نظام سرمایه داریِ بعد از جنگ، نمی تواند در آن خللی ایجاد کند. حتی وقتی با یک دوچرخه ی قرضی اروپا را در می نوردد تا همسر غیرقانونی شوروی تبارش را در اردوگاه های اسیران جنگی پیدا کند و یا در زیر بمباران مرگبار متفقین، با رضایت و عشق، در مقبره ای خانوداگی همبستر سرباز به اسارت گرفته ی دشمن می شود همان لنی سابق است. صمیمی ترین دوستان او به طور همزمان یک راهبه ی مقدس اما طرد شده (راشل) و یک   ی بیمار (مارگارت) هستند و هیچ جریان اجتماعی نمی تواند احساس او را در مورد مردهایی که در زندگی اش آمده اند و رفته اند عوض کند. او نسبت به همسر قانونی سه روزه اش (آلویز فایفر) که هنوز نام خانوادگی اش را یدک می کشد و حقوق جان فشانی اش در راه میهن (آلمان) را می گیرد هیچ وابستگی عاطفی ندارد اما هنوز عکس پسرخاله اش ارهارد را که به جرم فرار از خدمت و خیانت به کشور، تیرباران شده است بر دیوار خانه اش دارد. از بین تمام عشق و علاقه هایی که آلمانی های اصیل و گاه ثروتمند به او ابراز کرده اند و هنوز هم ادامه دارد او ابتدا یک اسیر کمونیست و بعد ها یک ترک مهاجر مسلمان با زن و چهار فرزند را به خود می پذیرد و از آن ها صاحب فرزند می شود. وقتی حسابدار پدرش از بی توجهی لنی به مسائل اقتصادی سوء استفاده کرده و خانه اش را به علت داشتن بدهی، زیر قیمت از او می خرد هیچ نشانه ای از کینه و یا تقلا برای بازپس گیری سرمایه ی بر باد رفته در او ظاهر نمی شود جز تلاش برای حفظ پیانو؛ و همچنان نان ترد صبحانه اش را می خورد و با آدابی خاص قهوه درست می کند و می نوشد. او زنی است که سیمایش در جامعه برای آنان که نمی شناسندش گونه و برای بیشتر کسانی که از نزدیک با او در ارتباط بوده یا هستند قدیس گونه است. تنها نقطه ی اشتراکی که همه به آن معترف هستند این است که لنی را به درستی نمی توان شناخت.      

گستره ی وقایع و شخصیت های این داستان به حدی است که می توان گفت نوشتن هر گونه خلاصه داستان و نقد جامع در موردش دشواری های بسیاری دارد . در مقدمه ی کتاب  ترجمه مرتضی کلانتریان، نشر آگه آمده بود بیش از 125 شخصیت در این رمان حضور دارند. برای همین در جهت این  که سررشته ی داستان از دستم در نرود اسامی شخصیت ها را برای خودم نوشتم اما با بیش از پنجاه شخصیت تاثیرگذار در روند داستان مواجه نشدم. علاوه بر این که برخی از آن ها جز اشاره ای کوتاه، نقش پیش برنده ای به عهده نداشتند. برای نمونه وقتی والتر پر -مدیر موسسه تاج گل سازی برای اموات و یکی از افرادی که لنی را عاشقانه زیر نظر دارد- از همسر صیغه ای اش حرف به میان می آورد و فرزندی که از او دارد هیچ توضیحی جز این که یک مغازه ی گل فروشی برایشان دست و پا کرده نمی دهد و تمام. همین گریزهای این سو و آن سو، به خاطر سپردن تمام وقایع را بسیار سخت می سازد و شاخ و برگ های فرعی نیز گاهی چندان ارتباط با اهمیتی با اصل ماجرا پیدا نمی کنند. 

شیوه ی نگارش داستان به سبکی است که توضیحات و اطلاعات را به صورتی کاملا مهندسی شده در اختیار مخاطبش قرار می دهد و گاه در مورد یک شخصیت یا واقعه به یک اشاره کفایت کرده و در ادامه به آن باز می گردد. اشاراتی که حتی نقیض یکدیگر می شوند چرا که توضیحی در مورد یک اتفاق از زاویه ی دید شخصی دیگر ممکن است متفاوت باشد. مثلا سکوت مرگباری که وقتی لنی برای نخستین بار قهوه به بوریس تعارف می کند و با واکنش تند کرامپ (سرباز نازی آسیب دیده از جنگ و همکار لنی در گلسازی) مواجه می شود؛ از نظر هر یک از شاهدان ماجرا مدت زمان متفاوتی به طول انجامیده بوده است. همین تکنیک، جذابیتی برای دنبال کردن ماجرا برای مخاطب به وجود می آورد هرچند روایت های چندپاره ی داستان و کمرنگ بودن بار دراماتیک در پیرنگ اصلی، نمی تواند از ایجاد خستگی و احساس عدم پیش روندگی داستان جلوگیری کند. 

از منظر طرح ایدئولوژی مشخص است که هاینریش بُل، نویسنده ی شهیر آلمانی و برنده ی نوبل ادبیات 1972 بسیاری از نظریات ی و اجتماعی خودش را نیز مطرح نموده و در پی اثبات آن است. بارزترین این مسئله زمانی است که "ورنر" و "کورت هویزر" در تلاشند با طرح دلائل غیرمستدل، نظام طبقاتی سرمایه داری را کارآمد و صحیح جلوه دهند. این که آن ها از روی علاقه به خاله لنی و اهمیت رعایت اصول اجتماعی است که می خواهند لنی را از خانه ی پدری اش بیرون کنند نقد تمسخر آمیزی است به نظام سرمایه داری. نظامی که سعی دارد با نگاهی صرفا مادی و غیر معنوی، از کاهش قیمت ها جلوگیری کرده و اجازه ندهد قشر متوسط و پایین جامعه، رفاه و پیشرفتی فراتر از آن چه که مد نظر اوست داشته باشد. از سویی نظام اقتدارگرایانه و جنگ طلبانه ی فاشیسم، همچنین کمونیسم شوروی با فضای امنیتی و بسته اش هم از انتقادات هاینریش بُل در امان نمی ماند. در فضای داستان او هیچ ملتی قهرمان نیست. حتی آمریکایی ها که پیروز جنگند مدام (از زبان چندین شخصیت داستان) مورد سرزش قرار می گیرند که چرا انقدر برای یک پیشروی کوتاه، معطل کرده اند و جلوی بسیاری از فجایع که می شده از وقوعش جلوگیری کرد گرفته نشده است. جنایات متفقین فاتح، کم از متحدین جنگ افروز هیتلر نیست. بوریس همسر غیرقانونی و معشوقه ی لنی به عنوان یک سرباز آلمانی است که به اشتباه اسیر می شود و در اردوی کار زندانیانی که متفقین اداره اش می کنند از دنیا می رود. انسان ها در یک نظام سوسیالیستی که مرز و زبان و مذهب و فرهنگ نمی شناسد بر اساس اعمال فردی خودشان مورد قضاوت قرار می گیرند و هنر از موسیقی گرفته تا ادبیات، از هر سرزمین و فرهنگی که برخاسته، متعلق به همه است. بوریس که یک روس تبار است ترانه ی آلمانی زمزمه می کند و لنی آلمانی، کتاب های کافکای مجاری را می خواند و قطعات پیانوی شوبرت اتریشی را می نوازد.   

انسان در دنیایی که هاینریش بل ترسیم می کند بر زمین راه می رود اما نیروهایی فرا زمینی و مرموز او را احاطه کرده و پیش می برند. راشل، راهبه ای که به شکلی معجزه وار از قبر و خاکسترش گل های سرخ می روید از طریق دانش مدفوع شناسی، احوالات انسان را در می یابد. مارگارت ای است که از شرم  و حیا آن قدر سرخ می شود تا جان می سپارد و لنی که هر شب مریم باکره در تلویزیون خانه اش ظاهر می شود، سیب گیر کرده در توالت را بی هیچ اکراهی با دست های ظریفش بیرون می کشد. 

در پایان می توان گفت رمان "سیمای زنی در میان جمع" اثری است شبیه به تابلوی نقاشی "مدرسه ی آتن" از رافائل. هر گوشه ی آن تابلو دارای تفسیرها و ظرائفی است که می توان ساعت ها به تحلیل آن پرداخت و تجسمی است از دوران طلایی فلسفه و اندیشه در یونان باستان. با این تفاوت که رمان هاینریش بل، دوران انحطاط اروپای مدرن را پیش چشمان ما مجسم می سازد. اگر در اثر رافائل، ارسطو و افلاطون از اهمیت بیشتری برخوردارند و نقطه ی ثقل تابلو قرار گرفته اند، رمان سیمای زنی در میان جمع، لنی گرویتن را محوریت جهان داستانی اش قرار داده است. جهانی که در جزییات آن نهایت دقت به کار گرفته شده و در کلیت نیز به هنرمندانه ترین شکل بین اجزاء اثر تناسب برقرار گردیده است.


پی نوشت: نسخه ای از این کتاب را که من خواندم چاپ سیزدهمش می شد که در سال 1395 انتشار یافته بود. 33 سال بعد از چاپ نخستش به سال 1362؛ و در کمال تاسف سرشار از غلط های چاپی و املائی!      

هیچ دوستی به جز کوهستان

سوء قصد به ذات همایونی

پاییز فصل آخر سال است

ی ,اش ,لنی ,یک ,های ,  ,است که ,را به ,می شود ,و در ,می کند

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ساده درمان شوید ماسک مو لایو آموز-منابع کنکور ارشد برق-کلاس آنلاین کنکور برق میلاد صالحی melliiib حسام حداد ریست‌دانلود | Resetdl Just a Lousy Blog اخبار - دبیرستان غیر دولتی فضلا یادداشت های یه دخترِ اسفندی